چالش‌های درونی اقتصاد ایران

چالش‌های درونی اقتصاد ایران

پیش از آن‌که به دستاوردهای چهل‌ساله جمهوری اسلامی ایران بپردازیم، لازم است به این نکته توجه کنیم که بیانِ این دستاوردها به معنای رسیدن‌ به تمام آرمان‌های انقلاب نیست و متأسفانه ما در بخش‌های مختلفی عقب هستیم. مثلاً در اقتصاد، که یکی از دغدغه‌های مهم مردم ماست، با چالش‌های مختلفی روبه‌رو هستیم که به برخی از آن‌ها به‌طور خلاصه اشاره می‌کنیم: متحده آمریکاست.

اول | ساختارهای اقتصادیِ به‌جامانده از دوران پهلوی


استعمار نو در دوره پهلوی، به‌جای مسکوکات و جواهرات، خزائن نفتی ایران را نشانه گرفت و در نتیجه تحمیلِ قواعدِ تجارتِ آزاد بر اقتصاد ایران، زیرساخت‌های تولیدی کشور نه‌تنها تقویت نشدند، بلکه زیرساخت‌های موجود نیز ویران گشتند. در این دوران، نفت صادر و اغلب مایحتاج ایران وارد می‌شد.
محمدرضا پهلوی از مدرن‌سازی صنایع سخن می‌گفت، اما مدل مدرنیزاسیون وی درواقع مونتاژِ محصولاتِ غربی و فروش آن‌ها در بازار ایران و در ازای صادرات نفت بود. ویژگی عمده صنایع در این دوره، مصرفی بودن‌ آن‌ها و وابستگی‌شان به فناوری، مواد اولیه، قطعات ماشین‌آلات، و نیروی انسانی متخصص بود، به طوری که به‌حرکت درآمدنِ‌ چرخِ صنایعِ وابسته نیاز کشور را به وارداتِ ملزوماتِ صنعتیِ چهارگانه ذکرشده‌‌ تشدید کرد و بدین‌ترتیب صنایع وابسته‌ نه‌تنها کمکی به خودکفایی کشور نکردند، بلکه خود پیشاهنگ وابستگی اقتصادی در ایران شدند و سود فراوانی به کشورهای خارجی رساندند. اصلی‌ترین نتیجه حمایت رژیم پهلوی از صنایع وابسته، زوال تدریجی صنایع داخلی بود.

درآمدهای نفتی

ازسوی دیگر، آشکارترین ضعف صنعت ایرانْ وابستگی به نفت و عدم افزایش صادرات صنعتی بود. اهمیت صادرات صنعتی در این است که می‌تواند در مقابله با نیازمندی‌های ارزی، در دوران کاهش درآمد نفتی مؤثر باشد. در سال‌های آغازین دهه ۵۰، قیمت هر بشکه نفت ایران در بازارهای بین‌المللی، با جهشی بی‌سابقه، از ۳ دلار به ۲۰ دلار رسید. نفت برای اقتصاد ایران در سال ۱۳۴۹، بیش از 1 میلیارد دلار درآمد داشت که این رقم در سال ۱۳۵۱، به ۵٫۶ میلیارد دلار افزایش یافت. در قضیه شوکِ قیمتیِ نفت، این درآمد با جهشی بی‌سابقه به مرز ۱۸ میلیارد دلار رسید. از این دوران به بعد، فروش نفت، به‌طور متوسط، تأمینِ بیش از ۵۴ درصد مخارج کشور را به خود اختصاص داد.

در این دوران، هرچند رژیمِ وابسته پهلوی توانست با استفاده از ذخایر ارزی، برای مدتی ارزش پول ملی کشور را ثابت نگه دارد، اما عوارض اجتناب‌ناپذیرِ وابستگی به ارز خارجی و همچنین واردات کالای خارجی، گریبان اقتصاد ایران را گرفت‌ و اقتصاد کشور دچار «بیماری هلندی» شد.
بیماریِ هلندیِ اقتصادِ ایران (از سال ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۶) یک عارضه در اقتصاد کلان کشور بود که در میانه دهه 50 شمسی و در پی افزایشِ قیمتِ جهانیِ نفت، در بازه جنگ اعراب و اسرائیل و نیز رشد چشمگیر درآمدهای نفتی دولت به‌وقوع پیوست.

دلیل زیر خط فقر بودن ایران!

طی این سال‌ها، درآمدهای هنگفت نفتی، که باعث رشد نقدینگی و پایه پولی کشور می‌شدند، میزان تقاضای انواع کالاها را افزایش می‌دادند. بدنبال افزایش تقاضا، رژیم پهلوی اقدام به آزادسازی تجارت و واردات انبوه کالاهای خارجی کرد. در نتیجه اِعمال تعرفه‌های گمرکیِ پایین، کالاهای خارجی به‌وفور و با قیمت بسیار نازل، در بازار یافت می‌شدند. این سیاست اقتصادی نامناسبْ نتیجه‌ای جز تضعیف تولیدات داخلی و وابستگی اقتصاد کشور به قدرت‌های صنعتی خارجی و تأمین بازار برای آنان نداشت. بدین‌ترتیب تزریق درآمدهای نفتی به اقتصاد کشور، علاوه‌بر این‌که به مصرف‌گرایی جامعه انجامید، منجر به وابسته‌سازی ثبات اقتصادی کشور به ذخایر ارزی شد، به طوری که کاهش قیمت نفت خامْ نرخ تورم را تا ۴۰ درصد بالا برد و به تشدید اختلافات طبقاتی دامن زد. این در حالی بود که براساس آمار بانک جهانی، ۴۶ درصد مردم ایران در سال ۱۳۵۶، زیر خط فقر بودند ۱و ۴۴ درصد مردم از سوءتغذیه رنج می‌بردند.

طبق آمار سازمان برنامه و بودجه رژیم پهلوی، شاخص هزینه زندگی از عدد ۱۰۰ در سال ۱۳۴۹، به عدد ۱۲۶ در سال ۱۳۵۳، ۱۶۰ در سال ۱۳۵۴ و درنهایت ۱۹۰ در سال ۱۳۵۵ رسید. این افزایش، به‌ویژه برای هزینه خوراک و مسکن، در شهرها بیشتر بود. به گزارش مجله اکونومیست، در سال ۱۳۵۵، هزینه اجاره مسکن برای یک خانوار طبقه متوسط، طی ۵ سال ۳۰۰ درصد افزایش داشت و هزینه مسکن تا ۵۰ درصدِ درآمدِ سالانه آن خانوار را دربر می‌گرفت.
آنچه که می‌توان آن را رفتار اقتصادی حکومت پهلوی دانست قرار گرفتنِ توزیع به‌عنوان قطب توسعه در ایران است؛ یعنی درآمد حاصل از افزایش قیمت نفت، به‌جای رونق تولید، در بخش توزیع به‌کار گرفته‌‌ شد.

تورم

رژیم پهلوی از سویی با تزریق دلارهای نفتی در سیستم اقتصادی، دولتی و اداری، و همچنین تغییر در الگوی درآمد کارکنان دولت، قدرت خرید آنان را ارتقا داد و ازسوی دیگر، کالاهای صنعتیِ آمریکایی و اروپایی را وارد کرد و بازار را برای اخذ نمایندگیِ کالاهای خارجی و فروش اقساطی آن‌ها تشویق نمود. بدین‌صورت مصرفِ انبوه برای قشرهایی از مردم، برای اولین بار در ایران تجربه شد و به‌عنوان یک فرهنگ وارد جامعه گردید. درمقابلْ درآمدِ حاصل از صادرات نفت را به سرمایه‌گذاری در تولید و زیرساخت‌های توسعه اختصاص نداد و اگر فعالیتی هم در این عرصه دیده‌‌ می‌شد، اولاً روندی وارونه داشت و ثانیاً به وارد کردنِ‌‌ برخی صنایع مصرفی و وابسته، مانند ورود صنعت خودرو به کشور (در حد مونتاژ)، محدود می‌شد. در نتیجه این سیاست‌ها بود که عملاً تولید به‌عنوان قطب توسعه در اقتصاد کشور قرار نگرفت، بلکه آنچه به‌عنوان قطب توسعه در ایران جایگزین آن شد توزیع بود؛ یعنی پایه اقتصاد به شکلی بیمارگونه و قاعده‌ناپذیر در ایران گذاشته‌ شد.

دوم | چالش ذهنی برخی مسئولان؛ یافتن راه‌حل‌ها در خارج از مرزها

یکی ازمهم‌ترین چالش‌های کشور، به‌ویژه در اقتصاد، چالشِ ذهنیِ برخی از مسئولان در یافتن‌ راه‌حل‌ها در خارج از مرزهاست. این نوع نگاه، بدون درنظر داشتنِ‌ توان و استعدادهای داخلی، پیشرفت اقتصادی را فقط با استفاده از نسخه‌های بیرونی ممکن می‌داند و به‌ویژه در سال‌های اخیر، عامل رشد اقتصاد را تغییر مواضع سیاست خارجی کشور می‌دانست.
اشکال اساسی این تفکرْ عدم تفکیک بین تجربه غرب و نسخه تجویزی آن‌هاست. تجربه غرب، همچون تجربه هر تمدن دیگر، ارزشمند است و باید مزایای آن را فراگرفت و از مضرات آن اجتناب کرد، اما تجویزهای غرب برای تداوم استعمار ملت‌هاست. لیبرال‌های ایرانی چشم بر تجربه غرب بسته و گوش برای تجویز آن تیز کرده‌اند. به همین دلیل است که نتیجه طبیعی کارهایشان تأمین منافع غرب است.

برای مشاهده مقاله”این یک مقاله فرضی است” دکمه رو به رو را بزنید

منابع:

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *